کد مطلب:129865 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:222

شواهد تاریخی بر قاتل بودن یزید
نگاهی بر صفحات تاریخ نشان می دهد كه دلایل بسیاری برای اثبات موضوع وجود دارد و ما در اینجا به برخی از آنها اشاره می كنیم:

1. فرمان یزید به ولید بن عتبه برای كشتن امام حسین (ع)

یزید به ولید بن عتبة بن ابی سفیان، كارگزار خویش در مدینه فرمان داد اگر حسین (ع) بیعت نكند او را بكشد و سرش را نزد او بفرستد. شاید این نخستین اقدامی بود كه برای قتل آن حضرت صورت گرفت.


یعقوبی گوید: یزید به ولید بن عتبة بن ابی سفیان، فرماندارش در مدینه، چنین نوشت: هنگامی كه نامه ام به تو رسید، حسین بن علی و عبدالله زبیر را احضار كن و از آنها بیعت بگیر. اگر خودداری كردند، آنها را گردن بزن و سرهاشان را نزد من بفرست. سپس از مردم بیعت بگیر و هر كس خودداری كرد، همین حكم را درباره ی او و درباره ی حسین بن علی (ع) و عبدالله زبیر اجرا كن. و السلام. [1] .

2. مسأله ی ترور امام حسین (ع) در موسم حج

یزید فرمان داد تا در مراسم حج سال شصت هجری امام (ع) را ترور كنند. علامه مجلسی می نویسد: در برخی كتابهای معتبر دیده ام كه یزید، عمرو بن سعید بن عاص را با لشكری بزرگ گسیل داشت و امارت مراسم را به او سپرد و او را بر همه ی حاجیان فرمانده ساخت؛ و به او سفارش كرد كه پنهانی حسین (ع) را دستگیر كند و اگر نتوانست به طور ناگهانی او را بكشد. سپس در همین سال سی تن از شیاطین بنی امیه را با حاجیان فرستاد و به آنان فرمان داد كه هر طور شده حسین (ع) را بكشند. [2] .

دكتر حسن ابراهیم حسن می نویسد: گفته شده است: حسین (ع) می دانست كه در صورت ماندن در مكه چه خطراتی در پیش رو دارد. زیرا بنی امیه به زودی او را تعقیب خواهند كرد تا وی را در حجاز بكشند. از این رو ترجیح داد كه كشتن او دور از بیت الله الحرام باشد. [3] .

3. نامه های یزید پیرامون قتل امام حسین (ع)

شواهد چندی وجود دارد كه او به عبیدالله زیاد نامه نوشت تا با حسین (ع) بجنگد. از آن جمله:

ابن عبد ربه از علی بن عبدالعزیز از محمد بن ضحاك بن عثمان خزاعی از پدرش نقل می كند كه گفت: یزید بن عبیدالله زیاد، فرماندار عراق، نوشت: به من خبر رسید كه


حسین (ع) به سوی كوفه حركت كرده است. روزگار تو در میان روزگاران و شهر تو در میان شهرها به او گرفتار شد؛ و از میان فرمانداران نیز تو گرفتار شدی. در اینجاست كه تو یا آزاد می شوی و یا به بندگی بازمی گردی... [4] .

سیوطی گوید: عراقیان نامه و پیك فرستادند و حسین (ع) را نزد خود دعوت كردند. وی نیز در دهم ذی حجه با گروهی از مردان، زنان و كودكان خاندانش از مكه به قصد عراق بیرون آمد. سپس یزید به فرماندار خود در عراق یعنی عبیدالله زیاد فرمان قتل او را داد. او نیز سپاهی چهار هزار نفری را به فرماندهی عمر بن سعد بن ابی وقاص به سوی او فرستاد.... [5] .

در نور الابصار آمده است: عبیدالله زیاد در نامه ای خطاب به حسین (ع) گفت: اما بعد، یزید بن معاویه به من نوشته است كه خواب نباید به چشمانت بیاید و شكمت از غذا نباید پر شود، یا حسین (ع) را به فرمان من باز می گردانی و یا آنكه او را به قتل می رسانی و السلام. [6] .

4. اعتراف ابن زیاد

مسكویه رازی نوشته است كه یزید به عبیدالله زیاد نوشت كه به جنگ ابن زبیر برود، و او گفت: به خدا سوگند من هرگز دو كار را یكجا برای فاسق انجام نمی دهم؛ فرزند رسول خدا را بكشم و به خانه ی خدا یورش برم؟! [7] .

5. زینب كبری مسئولیت را به گردن یزید می اندازد

حضرت زینب (س) در مجلس یزید فرمود: آیا می گویی: «ای كاش پدرانم در بدر حاضر بودند»؛ و با چوب دستی خود بر لب و دندان ابا عبدالله می زنی؟ چرا چنین نباشد


و حال آنكه تو پوست زخم چركین را پیش از بهبودی كندی و با ریختن خون فرزندان رسول خدا (ص) و ستارگان زمین از خاندان عبدالمطلب، بنیاد را ویران كردی. تو به زودی در جایگاهت نزد خداوند حاضر می شوی و آرزو خواهی كرد كه ای كاش كور و لال بودی و نمی گفتی: «شادی می كردند و دیگران را در شادیشان شركت می دادند». اگر ما را غنیمت انگاشته ای بدان كه در آن روز كه به جزای عمل خود برسی ما را از دست رفته خواهی یافت. تو از پسر مرجانه كمك بخواهی و او از تو كمك بخواهد؛ و تو و یارانت نزد میزان بر ضد یكدیگر اجتماع كنید؛ و تو ببینی برترین توشه ای كه معاویه همراهت كرده قتل فرزندان محمد (ص) است. [8] .

آن حضرت در سخنرانی خود خطاب به یزید فرمود: تو هر آنچه خواستی كردی، ولی نشكافتی مگر پوست خود را و پاره نكردی مگر گوشت خود را؛ به زودی با باری گران از ریختن خون فرزندان رسول خدا (ص) و هتك حرمت خاندان و پاره های بدن آن حضرت وارد می گردی. در آن روزی كه خداوند آنان را جمع و پراكندگی شان را به اجتماع مبدل می سازد و حقشان را از دشمنانشان می گیرد؛ پس نباید كه شادی قتل آنان تو را بی قرار سازد... شگفتا از كشته شدن پرهیزكاران و فرزندان پیامبران و نسل اوصیا به دست آزادشدگان پلید و زادگان زناكاران فاسق. دستانشان به خون ما آلوده شد.... [9] .

6. ابن عباس مسئولیت قتل حسین (ع) را متوجه یزید می داند

یعقوبی می نویسد: او در ضمن نامه ای به یزید نوشت:... تو را هرگز شادمانی و خوشحالی مباد! چرا كه تو حسین بن علی (ع) را كشته ای. ای خاك بر سرت، خاك بر دهانت، اگر نفست چنین نویدی به تو می دهد، راستی از كم خردی و بی فكری تو است. تو در خور سرزنش و سزاوار هلاكی. پدرت بمیرد! گمان مبر كه من كشته شدن حسین (ع) و جوانان بنی عبدالمطلب، آن چراغ های فروزان و ستارگان راهنما را از یاد برده ام. لشكرهای تو آنان را خاك آلوده و با تن برهنه و بی كفن در میان بیابان بر روی زمین


انداختند. بادها برایشان می وزد و گرگ ها ایشان را دست به دست می گرفتند؛ و كفتارها به نوبت به آنها هجوم می آوردند. تا آنكه خداوند برای ایشان مردمانی را كه در خونشان شركت نداشتند وسیله ساخت تا بدن هایشان را كفن كردند. [10] ای یزید، به خدا سوگند عزت و مقامی كه امروز داری به خاطر من و آنان است. من هر چه را فراموش كنم این را از یاد نخواهم برد كه تو فردی بی اصل و نسب را برایشان مسلط كردی. همان كسی را كه پدرت از بستن او به خود، جز ننگ و رسوایی و خواری دنیا و آخرت و مرگ و زندگی چیزی به دست نیاورد.

7. معاویة بن یزید مسئولیت را به گردن پدر می اندازد

وی ضمن خطابه ای كه پس از مرگ پدرش ایراد كرد گفت: سپس پدرم عهده دار حكومت شد، و حال آنكه نهادش بر نیكی سرشته نبود. پس بر مركب هوس نشست و گناهش را نیكو شمرد و امیدش فراوان شد. لیكن آرزو او را پشت سر قرار داد و اجل، دست او را كوتاه ساخت. نیرویش كاسته شد و مدتش سر آمد و در گورش در گرو گناه و اسیر بزهكاری خویش گردید. و گفت: گران ترین چیزها بر ما این است كه بد مردن و با رسوایی بازگشتن او را می دانیم؛ زیرا او عترت پیامبر (ص) را كشت و حرمت را از میان برد و كعبه را به آتش كشید. [11] .

8. برخی از بنی عباس مسئولیت را به گردن یزید می اندازند

گفته اند: هنگامی كه خانواده ی مروان را برای كشتن نزد صالح بن عبدالله آوردند، دختر بزرگ مروان گفت: ای عموی امیرالمؤمنین! خداوند هر آنچه را كه دوست می داری برایت حفظ كند. ما دختران تو و دختران برادر و پسرعمویت هستیم. پس هر چه ما نسبت به شما ستم روا داشته ایم شما باید ما را مشمول عفوتان قرار دهید. گفت: به خدا سوگند، هیچ كس را از شما باقی نخواهم گذاشت. آیا پدرت برادرزاده ام، ابراهیم امام را نكشت؟ آیا هشام بن عبدالملك، زید بن علی بن الحسین (ع) را نكشت و در كوفه بر دار نكرد؟ آیا


ولید بن یزید، یحیی بن زید را نكشت و در خراسان بر دار نكرد؟ آیا ابن زیاد فرومایه، مسلم بن عقیل را نكشت؟ آیا یزید بن معاویه، حسین بن علی (ع) و اهل بیتش را نكشت؟ آیا حرم رسول خدا را نزدش به اسارت نبردند و آنان را در جایگاه اسیران نگه نداشتند؟ [12] .

9. رضایت یزید به قتل حسین (ع) پس از شهادتش

سعد تفتازانی گوید: حق این است كه رضایت یزید به قتل حسین (ع) و شادمانی او و اهانت او به اهل بیت رسول خدا (ص)، از اموری می باشد كه به نحو تواتر به دست ما رسیده است. [13] .

شبراوی گوید: ابوالفضل گفت: پس از رسیدن سر شریف به دمشق آن را درون طشتی در برابر یزید نهادند و او با چوب دستی بر لب و دندان شریفش می زد. آنگاه دستور داد مدت سه روز آن را در دمشق به دار زدند. او از كار ابن زیاد تشكر كرد و عزت و احترامش را به جایی رساند كه بر زنان وی وارد می شد. [14] .

سبط ابن جوزی گوید: یزید ابن زیاد را نزد خویش فراخواند و اموال بسیار و تحفه های بزرگ به او بخشید. او را نزدیك نشاند و منزلتش را بالا برد و او را نزد زنانش برد و ندیم خویش ساخت. شبی مست كرد و به آوازه خوان گفت: بخوان، آنگاه خودش بالبداهه گفت:

مرا شربتی بنوشان كه قلبم را سیراب كند،

آنگاه پر كن و ابن زیاد را جامی همانند آن بنوشان؛

كسی كه رازدار و امانت دار من و عهده دار غنیمت و جهاد من است.

قاتل خارجی یعنی حسین (ع) و نابود كننده ی دشمنان و حسودان است. [15] .

از نشانه های رضایت یزید، باید فرمان او را مبنی بر نصب سر شریف امام (ع) بر در سرای خویش برشمرد. [16] .



[1] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 241.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 99.

[3] تاريخ الاسلام، ج 1، ص 399.

[4] العقد الفريد، ج 5، ص 130؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 305؛ ر. ك انساب الانساب الاشراف، ج 3، ص 160؛ ترجمة الامام الحسين، ابن عساكر، ص 208؛ بغية الطالب، ابن عديم، ج 6، ص 2614؛ مجمع الزوايد، ج 9، ص 193؛ معجم الطبراني، ج 3، ص 115، ح 2846 (هامش عبرات المصطفين، ج 3، ص 282)؛ كفاية الطالب، ص 432.

[5] تاريخ الخلفا، ص 165؛ دائرة المعارف، ج 7، ص 48.

[6] نور الابصار، 129.

[7] تجارب الأمم، ج 3، ص 77.

[8] بلاغات النساء، ص 21.

[9] الاحتجاج، ج 2، ص 129 - 127؛ و به نقل از آن بحارالانوار، ج 45، ص 159.

[10] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 248.

[11] همان، ص 254.

[12] دائرة المعارف، ج 4، ص 421.

[13] الاتحاف بحب الاشراف، ص 62.

[14] همان، ص 69.

[15] تذكرة الخواص، ص 29.

[16] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 74.